سروده های من|پلنگ و ماه

پلنگ و ماه

یک دشت ستاره ریخته درمویت

خورشیدگرفته ماه روی از رویت

بالای درخت کرکس پیری بود

تاآرَمَد این پلنگ درپهلویت

شعراز مسلم سلیمانی

سروده های من|دلم تنگه خیلی

14.00

دلم تنگ اون بود به دادش نیومد
مَنو توی تلخیم به یادش نیومد

چقدر اسممو برد و دادش رسیدم
برای دلش از خودم هم بریدم

حالا من میگم که دلم تنگه خیلی
ولی حیف ازاین که دلش سنگه خیلی

براش تنگه قلبم خدا خوب می‌دونه
ولی کاش یه ذرّه خودش هم بدونه

بهش گفته بودم نباشی می‌میرم
خودم دست مرگ‌و تودستام می‌گیرم

نمیگه که رفته ولی پیش من نیست
می‌دونم که گرمیش ازآتیش من نیست

18 شهریور سال 1389

مسلم سلیمانی

 

شعر بی نام

شادمان هرگز نیست         

در قفس هیچ قناری، ای دوست!         

هیچ آهو در دام         

هیچ ماهی بر خاک.        

          

من قناری اسیری هستم.

آهوی در یک دام.

ماهی یی دور از آب.

شعرازکامبیزصدیقی کسمایی