ماندم
دیری نکشید رفت و تنها ماندم
کنجی زده زانوی غم و جا ماندم
با قایق خویش رفت و شد از من دور
من هم نگران به سوی دریا ماندم
دستم نگرفت و رفت و من هم یک عمر
مجنون شده در حسرت لیلا ماندم
از کو چه گذشت و نزد از خانه دری
من با همه امید تنها ماندم
هر وعده که داد رفت و از یاد ببرد
با این همه پای عشق امّا ماندم
مسلم سلیمانی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۹۰ ساعت 20:25 توسط میم سین
|