اگر دست من بود

اگر دست من بود

سالی را تنها برای تو می ساختم

که روزهایش را همانطور که می خواهی از هم جدا کنی

بر هفته های آن تکیه بزنی

و آفتاب بگیری

هر طوری که دلت بخواهد

 

اگر دست من بود

برایت پایتختی در گوشه­های زمان می ساختم

که در آن ساعت های خورشیدی و شنی کار نکنند

مگر وقتی که دست­های کوچک تو

در دست های من خوابیده­اند

در کوچه­های صدای بارانی ات چرخیدم

به دنبال چتری زیر باران

در دستم نقشه شهری بود که تو را در آن

دوست داشتم

 

برگرفته از:

عاشقانه­ های نزار قبانی

"هر عید محبوبه منی"  

ترجمه اصغر علی­ کرمی

کاش می فهمیدی

کاش می فهمیدی ، در خزانی که از این دشت گذشت،
سبزه ها باز چرا زرد شدند
.
خیل خاکستری لک لکها ، در افقهای مسی رنگ غروب،

تا کجاهای کجا کوچیده است
.

کاش می فهمیدی ، زندگی محبس بی دیواریست

و تو محکوم به حبس ابدی

و عدالت ستم معتدلیست ، که درون رگ قانون جاریست


کاش می فهمیدی ، زندگی آش دهن سوزی نیست

عشق ، بازار متاع جنس است

آرزو ، گور جوانمردانست

مرده از زنده ، همیشه هر آن ، در جهان بیشتر است


کاش می فهمیدی ، چیزهائیست که باید تو بفهمی ، اما
...
بهتر آنست ، کمی گریه کنم
...!!!
بهتر آنست ، کمی گریه کنم.... کمی
... ...!!!

 

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

بخت با شما یار بود که آقای محسن نامجو باعث بشه شعر زیر رو برای این پست انتخاب کنم و وبلاگ رو زودتر به روز کنم. البته موسیقی این شعر با صدای خواننده نام برده بسیار زیباست؛ موسیقی این شعر رو هم بعد از آپلود در زیر برای دانلود قرار خواهم داد.

 

 گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی

 

گفتا تو از کجایی که آشفته می نمایی

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی


گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

گفتم بر آستانت دارم سر گدایی


گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی

گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

 

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

 

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید


شعر از خواجوی کرمانی است.

دانلود "ترنج" با صدای  نامجو

آهنگ ترنج

از آلبوم ترنج

سال انتشار : 1386

دل گویه ...

چند رباعی دیگر تقدیم شما

 

خواهی اگر از عشق نصیبم بدهی

باید زلبان لعل سیــــــــــــبم بدهی

شاید بشود چو حضــــــــرت آدم من

خَـــــر گردم و با سیب فریـبم بدهی

 

***


آیا به مثال من تو هم غم خوردی!

یا نــه تــو هــــم از فراقمان آزردی

دستــــی به نوازش دل خونم کِش

قلبی که هزار بار دادم و آوُردی

 


این چند تا رباعی هم دل گویه ای اندر باب جدایی ما از دوستان


 یک جرعه می از لب تو می خوردم کاش

دستی به نوازش رخ تو می بُــردم کاش

آن روز که از تو من جـــــــدا می گشتم

در کنجی از آغوش تو می مـــــردم کاش

گفتی وداع؛ بغض زبان مرا گرفت

غم آمد و دوباره نشان مرا گرفت

تا انتهای کوچه برو، تو نظاره کن

زهر فراق بعد تو جان مرا گرفت

باز دلم را غم یاران گرفت

دل به ستوه آمد و باران گرفت

پلک فرو بستم و غم در دلم

با کمک خاطره ها جان گرفت

یک شانه برای گریه من کم دارم
یک کوه میان قلب از غم دارم
ای غم تو به جنگ قلب من آمده ای
افسوس که من، نه زور رستم دارم

تمام هستی من یک اتاق تنهائی
بگو که گوشه سردی تو نیز بی مایی
چرا به زخم دلم کس نمی نهد مرهم
فتاده بر لب مرگم بگو که می آیی



تا اشعار بعدی خدانگهدارتون

 *لطفا دوستان از گذاشتن نظرات غیر اخلاقی خودداری کنند.

شرمنده ام که با تو تعارف نمی کنم

تنهایی و سکوت و غم و اضطراب ها

راهی دراز و سختی این انتخاب ها


چشم تو و حکایت یک التماس گرم

قلب من و تحمل رنج و عذاب ها


فرقی نمی کند چقَدَر عاشق منی

کو حال عشق و حوصله ی پیچ و تاب ها


با هر قدم ، به فاصله نزدیک تر شدیم

سودی نبرد قلب تو از این شتاب ها


شرمنده ام که با تو تعارف نمی کنم

دل کندم از قشنگی رنگ و لعاب ها


دلخور نشو اگر به تو عادت نمی کنم

خو کرده ام به خلوت خود مثل خواب ها


شاید اگر به عشق ، دلی اعتقاد داشت

سنگین نمی شد اینهمه جرم طناب ها


مرضیه خدیر

http://marziyekhadir.blogfa.com