جمله زیبا/می گویند: شاد بنویس

می گویند: شاد بنویس ...جملات زیبا(غمگین)_خلوتگه بی نام

     نوشته هایت درد دارند!

         و من یاد مردی می افتم ،

              که با کــــــــــمانچه اش ،

                  گوشه خیابان شاد می زد...

                       اما با چشم های  خیس ... !!

تو هم بیا

قرارمان...

همان جای همیشگی

فقط این بار

تو هم بیا...!!!

ابهام

آدمهای کنارم مثل جمعه می‌مانند ...

معلوم نمی‌کند...

"فرد" هستند یا " زوج " ...

پر از ابهامند ......

از این پس

از این پس

آرزویی نمی کنم ؛

مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...

اسکار

آهای سرنوشت...

اسکار حق توست ...

سالهاست که مرا فیلم کرده ای ...

قصه مادربزرگ

من برای سالها می نویسم

سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند افسوس که قصه مادربزرگ درست بود؛

همیشه «یکی بود، یکی نبود»

بدرقه

آنکه می‌رود نمی‌فهمد …

اما آن‌ که بدرقه می‌کند، خوب می‌داند کاسه آب معجزه نمی‌کند!

پرچم

پیراهنت

در باد تکان می خورد …

این

تنها پرچمی است که دوستش دارم


نمي داني

نمي داني

چطور گيج مي شوم

وقتي هرچه مي گردم

معني نگاهت

در هيچ فرهنگ لغتي

پيدا نمي شود ... !

جملات زیبا/گذشت

مرداب به رود گفت:

چه کردی که زلالی؟!

جواب داد:

                "گذشتم ..."


*نتیجه را خودتان بگیرید.

کلاغ قصه...

این قصه...


از ابتدا به سر آمده بود


فقط این میان کلاغی آواره شد !!!

اي دريغ و حسرت هميشگي!

حرفهاي ما هنوز ناتمام ...

تا نگاه ميكني: 
                   وقت رفتن است

 

باز هم همان حكايت هميشگي !


پيش از آن كه با خبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگزيز مي
شود


آه ...
اي دريغ و حسرت هميشگي ! 


 ناگهان
             چقدرزود 
                                     دير مي
شود !

 

شعر از قیصرامین‌پور