شعر بی نام

شادمان هرگز نیست         

در قفس هیچ قناری، ای دوست!         

هیچ آهو در دام         

هیچ ماهی بر خاک.        

          

من قناری اسیری هستم.

آهوی در یک دام.

ماهی یی دور از آب.

شعرازکامبیزصدیقی کسمایی

چو در بستی به روی من به کوی صبر رو کردم

چو در بستی به روی من به کوی صبر رو کردم شهريار
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه‌ی دل روبرو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

ازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

شعر از محمدحسین بهجت تبریزی
"شهریار"

بهاررا به انتظاربنشين/شعرترجمة

قدوم الربيع

إذا أغلقت الشتاء أبواب بيتك ..
وحاصرتك تلال الجليد من كل مكان ..
فانتظر قدوم الربيع وافتح نوافذك لنسمات الهواء النقي !
وانظر بعيدا فسوف ترى أسراب الطيور وقد عادت تغني ..
وسوف ترى الشمس وهي تلقي خيوطها الذهبيه فوق أغصان الشجر ..
لتصنع لك عمراً جديداً وحلماً جديداً .. وقلباً جديداً !

ترجمه فارسي:
آنگاه که زمستان درهای خانه را به رویت بسته نگاه دارد..
و از هرطرف توده های یخ تورا در میان بگیرند..
تو آمدن بهار را به انتظاربنشین و پنجره های خانه ات را به روی وزشهای پاک هوا بگشای!
دوردست ها را به تماشابنشین؛ آنگاه دسته پرندگان را خواهی دید که برای آواز برگشته اند..
خورشید را خواهی دید که گیسوان طلائیش را روی شاخه های درختان ریخته ..
تا از برای تو عمر و رؤیا و دلی نو بسازد!

برای ادبی شدن ترجمه تاحدی از ترجمه دقیق برخی واژه ها دورشدم.
برآن هستم تا متون و نثرهای زیبا را برایتان برگردان کنم.
مسلم سلیمانی

شعری از نزارقبانی همراه با ترجمه فارسی/الحب

http://s1.picofile.com/file/7551631177/4mloj10.jpg
اتسائل دائماً نفسی

لماذا لایکون الحب فی الدنیا

لکل الناس..کل الناس

مثل أشعة الفجر

لماذا لایکون الحب مثل الخبز والخمر؟

ومثل الماء في النهر

ومثل الغیم، والامطار

والاعشاب والزهر

ألیس الحب للانسان

عمراً داخل العمر؟

لماذا لایکون الحب في بلدي

طبیعیا

کأیة زهرة بیضاء

طالعة من الصخر
شعر از نزار قبانی

ترجمه فارسی
همواره از خود می پرسم

چرا عشق در دنیا

برای تمام انسانها .. تمام انسانها

چون پرتو سپیده دمان نیست

چرا عشق چون نان وشراب نیست؟

چونان آب روان رود

چون سبزه وگل

مگر نه این است که عشق برای انسان

چون حیاتی دوباره در زندگی اوست؟

چرا عشق در سرزمین من

طبیعی نیست

چون هر شکوفه سپیدی

که از دل سنگ روئیده باشد

شعر هر شب در رویاهایم/Every nihght in my drems

هر شب در رویاهایم

 Every nihght in my drems
تو را می بینم.تو را حس می کنم

I see you.Ifeel you
این گونه است که می دانم ادامه می دهی

That is how I know you go on
دور دست در آن سوی فاصله

Far across the distance
و فضای بین ما

And spaces Betwee us
تو آمده ای تا نشان دهی که ادامه می دهی

You have come to show you go on
نزدیک.دور.هر کجا هستی

Near.far.wherever you are
باور دارم که قلب ادامه می دهد

I belive that the heart does go on
بار دیگر در را باز می کنی

Once more you open the door
و تو اینجا در قلبم هستی

And you're here in my heart
و قلبم همچنان ادامه خواهد داد

And my heart will go on and on
عشق می تواند یکبار ما را لمس کند

Love can touch us one time
و برای عمری دوام یابد

And last for a lifetime
تا یکی هستیم و هرگز دور نشود

And never let go till we're one
عشق وقتی بود که دوستت داشتم

Love was when I loved you
یک زمان واقعی به آن دست یافتیم

One true time I hold to
در زندگیم.همواره ادامه خواهیم داد

In my life we'll always go on
این عشق است که از کف نخواهد رفت

There is some love that will not go away
تو اینجایی.من از چیزی نمی ترسم

You're here.there's nothing I fear
و می دانم که قلبم ادامه خواهد داد

And I know that my heart will go on
ما تا ابد همین گونه می مانیم

We'll stay forever this way
تو در قلبم ایمن هستی

You are safe in my heart
و قلبم ادامه خواهد داد

And my heart will go on and on

 

دیوارهای مرز از فروغ فرخزاد همراه با ترجمه انگلیسی

شعر دیوارهای مرز از فروغ فرخزاد

اكنون دوباره در شب خاموش
قد می كشند همچو گیاهان
دیوارهای حایل دیوارهای مرز
تا پاسدار مزرعه عشق من شوند
اكنون دوباره همهمه های پلید شهر
چون گله مشوش ماهی ها
از ظلمت كرانه من كوچ می كنند
اكنون دوباره پنجره ها خود را
در لذت تماس عطرهای پراكنده باز می یابند
اكنون درخت ها همه در باغ خفته پوست می اندازند
و خاك با هزاران منفذ
ذرات گیج ماه را به درون می كشد
اكنون نزدیكتر بیا
و گوش كن
به...

دنباله و ترجمه انگلیسی این شعر را در ادامه ببینید.

ادامه نوشته

ترجمه شعری از "پابلو نرودا"/به آرامی آغاز به مردن می‌کنی..

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی . . .،
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن

ترجمه شعر‏ از  احمد شاملو

 

با پوست خود حرف بزن با دستم

من - آینه ای که روبرویت هستم-

هرآینه گیج و ویج و منگ و مستم

نه!پلک بزن سکوت تو زیبا نیست

با پوست خود حرف بزن با دستم



شعرازجلیل صفربیگی

یک بار هم ای عشق من از عقل میاندیش

;;.jpg

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

پرنقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را

ما تلخیِ نه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله‌ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میاندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را

شعر ازمحمدعلی بهمنی

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌خلوتگه بی نام

آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌



با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند

یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌



در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌

آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌



آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می‌توانم مایه‌ی ـ گهگاه‌ـ دلگرمی شوم‌



میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌

در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم

شعر از مهدی فرجي

پرنده

براي پريدن، خلوتگه بی نام

لازم نيست پرنده باشم !


همين كه بخندي، 

بال درمي آوردم .

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت/فاضل نظری

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟



ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت



يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت



از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت



مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت

شعر از فاضل نظری