ترجمه قصیده از متنبی/إذا غامَرْتَ في شَرَفٍ مَرُومِ

همانگونه که از موضوع این شعر برمی آید هیچ مناسبتی با هیچ چیز نمی تواند داشته باشد؛ جزآنکه محتوای این شعر متنبی برخلاف موضوعش جز در بیت سوم سخن دیگری از کره اسبش طخرور و مادیانش حجر به میان نیاورده است و بیشتر بخاطر اینکه درباب شرف و مجد و چند فضیلت و رذیلت دیگر سخن رفته این پست را از بیخ بنیان می نهم و امیدآنکه دوستدران ادب عربی و فارسی و انگلیسی را خوش بیاید.

این شعر برگرفته از کتاب "چکامه های متنبی"، صفحه 88 ، انتشارات هرمس است.

قال المتنبي و قدكُبِست انطاكية فقُتِلَ مُهرُه الطَخرور و الحِجْر أمّه
درباره شهربندان انطاکیه و کشته شدن "طَخرور"، کره اسب متنبی و مادیانش، "حجر".

At the siege of Antioch, where the poet’s colt al-Takhrur and its mother al-Hijr killed.

1 إذا غامَرْتَ في شَرَفٍ مَرُومِ
2 فطَعمُ المَوتِ في أمرٍصغيرٍ
3 سَتَبْكي شَجْوَها فَرَسِي و مُهْرِي
4 قَرَبْنَ النّارَ ثُمَّ نَشَأْنَ فِيها
5 وَ فَارَقْنَ الصَّياقِلَ مُخْلَصَاتٍ
6 يَرَى الجُبَنَاءُ أَنَّ العَجْزَ عَقْلٌ
7 وَ كُلُّ شَجاعَةٍ فِي المَرْءِ تُغْنِي
8 وَ كَمْ مِنْ عائِبٍ قَوْلاً صَحِيحاً
9   وَ لَكِــــنْ تَأخُـــــــــذُ الآذانُ  مِنْهُ

 

فَلا تَقْنَعْ بٍما دُونَ النُجُومِ
كطعمِ المَوتِ في أمرٍعظيمِ
صَفائِحُ دَمْعُها ماءُالجُسُومِ
كَما نَشَأَ الْعَذارَى في النَّعيمِ
وَ أيْدِيها كَثيراتُ الكُلُومِ
وَ تِلكَ خَديعةُ الطبعِ اللَّئيمِ
وَ لا مِثْلَ الشَّجاعَةِ في الحَكِيمِ
وَ آفَتُهُ مِنَ الفَهْمِ السَّقِيمِ
عَلى   قَدْرِ  القَرائِـــحِ  وَ   العُلُـــومِ

 

ترجمه این شعر "متنبی" به دوزبان فارسی و انگلیسی:

1 چون درطلب رفعت و بزرگی موردهدف خطر کنی به کمتر از [مرتبه] ستارگان خرسند و راضی نباش.

1 when you plunge yourself into the quest for desired distinction, do not be content with anything short of the stars.

 كه طعم مرگ در کاری کوچک همان طعمی را دارد که درکاربزرگ است.2

 2For the taste of death in a small matter is as the taste of death in mighty matter

 3 بر مادیانِ من و کره اسبِ من، شمشیرهایی اندوهناک خواهندگریست که سرشک آنها خون پیکرهاست.

3 Sword-blades whose tears are the water of the bodies shall weep with grief for my mare and my colt

4 [همان تیغ ها که] درآتش شدند و زان سپس، آن سان که دختران باکره در ناز و نعمت می بالند؛ پرورده و آبداده شدند.

 4They drew near the fire, then they throve in it as virgins thrive in luxury

5 و ناب و خالص، از نزدشمشیرسازانی بیرون آمدند که در دستانشان جای جایِ نشان جراحات بسار آنهابود.

5 and they left the swordsmiths purified, and the smith’s hands abounded in cuts

6 بُزدلان می پندارند که درناتوانی حکمتی نهفته است، این نیرنگ بازیِ طبع فرومایه است.

6 Cowards deem that impotence is intelligence, and that is the guileful trick of the base nature

7 شجاعت، آدمی را از همه چیز بی نیاز می کند. اما چون شجاعتِ دانایان هیچ نیست.

7 And every courage in a man is all-sufficing, and incomparably more courage in the wise man

8 بسا کسی برگفتاری درست خُرده گیرد و علت در کژفهمی او باشد.

8 How many a man has found fault with a sound statement, and the shortcoming resides in the sick understanding

9 اما هرکس، به اندازه گنجایش طبع و دانشش، سخن می شنود.

9 But the ears take of it according to the capacity of a man’s nature and knowledge

بهاررا به انتظاربنشين/شعرترجمة

قدوم الربيع

إذا أغلقت الشتاء أبواب بيتك ..
وحاصرتك تلال الجليد من كل مكان ..
فانتظر قدوم الربيع وافتح نوافذك لنسمات الهواء النقي !
وانظر بعيدا فسوف ترى أسراب الطيور وقد عادت تغني ..
وسوف ترى الشمس وهي تلقي خيوطها الذهبيه فوق أغصان الشجر ..
لتصنع لك عمراً جديداً وحلماً جديداً .. وقلباً جديداً !

ترجمه فارسي:
آنگاه که زمستان درهای خانه را به رویت بسته نگاه دارد..
و از هرطرف توده های یخ تورا در میان بگیرند..
تو آمدن بهار را به انتظاربنشین و پنجره های خانه ات را به روی وزشهای پاک هوا بگشای!
دوردست ها را به تماشابنشین؛ آنگاه دسته پرندگان را خواهی دید که برای آواز برگشته اند..
خورشید را خواهی دید که گیسوان طلائیش را روی شاخه های درختان ریخته ..
تا از برای تو عمر و رؤیا و دلی نو بسازد!

برای ادبی شدن ترجمه تاحدی از ترجمه دقیق برخی واژه ها دورشدم.
برآن هستم تا متون و نثرهای زیبا را برایتان برگردان کنم.
مسلم سلیمانی

شعری از نزارقبانی همراه با ترجمه فارسی/الحب

http://s1.picofile.com/file/7551631177/4mloj10.jpg
اتسائل دائماً نفسی

لماذا لایکون الحب فی الدنیا

لکل الناس..کل الناس

مثل أشعة الفجر

لماذا لایکون الحب مثل الخبز والخمر؟

ومثل الماء في النهر

ومثل الغیم، والامطار

والاعشاب والزهر

ألیس الحب للانسان

عمراً داخل العمر؟

لماذا لایکون الحب في بلدي

طبیعیا

کأیة زهرة بیضاء

طالعة من الصخر
شعر از نزار قبانی

ترجمه فارسی
همواره از خود می پرسم

چرا عشق در دنیا

برای تمام انسانها .. تمام انسانها

چون پرتو سپیده دمان نیست

چرا عشق چون نان وشراب نیست؟

چونان آب روان رود

چون سبزه وگل

مگر نه این است که عشق برای انسان

چون حیاتی دوباره در زندگی اوست؟

چرا عشق در سرزمین من

طبیعی نیست

چون هر شکوفه سپیدی

که از دل سنگ روئیده باشد

شعر هر شب در رویاهایم/Every nihght in my drems

هر شب در رویاهایم

 Every nihght in my drems
تو را می بینم.تو را حس می کنم

I see you.Ifeel you
این گونه است که می دانم ادامه می دهی

That is how I know you go on
دور دست در آن سوی فاصله

Far across the distance
و فضای بین ما

And spaces Betwee us
تو آمده ای تا نشان دهی که ادامه می دهی

You have come to show you go on
نزدیک.دور.هر کجا هستی

Near.far.wherever you are
باور دارم که قلب ادامه می دهد

I belive that the heart does go on
بار دیگر در را باز می کنی

Once more you open the door
و تو اینجا در قلبم هستی

And you're here in my heart
و قلبم همچنان ادامه خواهد داد

And my heart will go on and on
عشق می تواند یکبار ما را لمس کند

Love can touch us one time
و برای عمری دوام یابد

And last for a lifetime
تا یکی هستیم و هرگز دور نشود

And never let go till we're one
عشق وقتی بود که دوستت داشتم

Love was when I loved you
یک زمان واقعی به آن دست یافتیم

One true time I hold to
در زندگیم.همواره ادامه خواهیم داد

In my life we'll always go on
این عشق است که از کف نخواهد رفت

There is some love that will not go away
تو اینجایی.من از چیزی نمی ترسم

You're here.there's nothing I fear
و می دانم که قلبم ادامه خواهد داد

And I know that my heart will go on
ما تا ابد همین گونه می مانیم

We'll stay forever this way
تو در قلبم ایمن هستی

You are safe in my heart
و قلبم ادامه خواهد داد

And my heart will go on and on

 

bu umutsuz aşkımı kalbime gömüyorum+indir

bu umutsuz aşkımı kalbime gömüyorum
umutsuz ask gözümde yaşlarımla sana veda ediyorum
 o umutsuz aşkımı kalbime gömüyorum
 gözümde yaşlarımla sana veda ediyorum
 ben mutlu olamadım inşallah sen olursun
 özlediğin hayatı başkasında bulursun
 ben mutlu olamadım inşallah sen olursun
özlediğin hayatı başkasında bulursun
öp beni yanağımdan kardeşçe ayrılalım
o koskaca maziyi yaşanmamış sayalım
duvağın takılırken bir an beni hatırla sana
olan aşkımı kimselere anlatma
öp beni yanağımdan kardeşçe ayrılalım
 o koskaca maziyi yaşanmamış sayalım
 duvağın takılırken bir an beni hatırla
 sana olan aşkımı kimselere anlatma


این عشق تلخ را در قلبم به خاک می سپارم،
 اشک در چشمانم با تو خداحافظی می کنم،
 آن عشق بی امیدم را در قلبم به خاک می سپارم،
 اشک در چشمانم با تو خداحافظی می کنم،
 من نتوانستم خوشبخت شوم ان شاءالله تو (خوشبخت) بشوی،
 زندگی ای که آرزو داشتی را با همراهی کسی دیگر پیدا کنی،
 مرا از روی گونه هایم ببوس تا مثل خواهر و برادر از هم جدا شویم.
 آن گذشته پرخاطره را تجربه نکرده فرض کنیم،
 وقتی پارچه توری سفید عروسی ات را می بندند یک لحظه مرا به یاد بیاور،
 عشقی که به تو دارم را به هیچ کسی نگو.
 مرا از روی گونه هایم ببوس تا مثل خواهر و برادر از هم جدا شویم.
 آن گذشته پرخاطره را تجربه نکرده فرض کنیم،
 قتی پارچه توری سفید عروسی ات را می بندند یک لحظه مرا به یاد بیاور،
 عشقی که به تو دارم را به هیچ کسی نگو.

 دانلود bu umutsuz aşkımı kalbime gömüyorum

دیوارهای مرز از فروغ فرخزاد همراه با ترجمه انگلیسی

شعر دیوارهای مرز از فروغ فرخزاد

اكنون دوباره در شب خاموش
قد می كشند همچو گیاهان
دیوارهای حایل دیوارهای مرز
تا پاسدار مزرعه عشق من شوند
اكنون دوباره همهمه های پلید شهر
چون گله مشوش ماهی ها
از ظلمت كرانه من كوچ می كنند
اكنون دوباره پنجره ها خود را
در لذت تماس عطرهای پراكنده باز می یابند
اكنون درخت ها همه در باغ خفته پوست می اندازند
و خاك با هزاران منفذ
ذرات گیج ماه را به درون می كشد
اكنون نزدیكتر بیا
و گوش كن
به...

دنباله و ترجمه انگلیسی این شعر را در ادامه ببینید.

ادامه نوشته

ترجمه شعری از "پابلو نرودا"/به آرامی آغاز به مردن می‌کنی..

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی . . .،
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن

ترجمه شعر‏ از  احمد شاملو

 

غادة السمان/معرفی

بوی غادة السمان


ای یار
كه در گریبانت
دوكبوتر توآمان بی تابند
و قلب پاك تو
با لرزش خوش كبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می كند
ومن
ایستاده ام
و به نیمه ی كهكشان می نگرم
كه درآنسویش
تو
عشق تقدیر می كنی
و من
كامل می شوم
ای زن زن !


ترجمه عبدالحسین فرزاد

زندگینامه غادة السمان و ترجمه چندقطعه شعری وی را در ادامه مطلب ببینید.

ادامه نوشته