با پوست خود حرف بزن با دستم

من - آینه ای که روبرویت هستم-

هرآینه گیج و ویج و منگ و مستم

نه!پلک بزن سکوت تو زیبا نیست

با پوست خود حرف بزن با دستم



شعرازجلیل صفربیگی

یک بار هم ای عشق من از عقل میاندیش

;;.jpg

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

پرنقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را

ما تلخیِ نه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله‌ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میاندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را

شعر ازمحمدعلی بهمنی

خاطره ها

خاطرات خیلی عجیب هستند!

گاهی می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم . . .

گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم . . .

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌خلوتگه بی نام

آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌



با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند

یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌



در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌

آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌



آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می‌توانم مایه‌ی ـ گهگاه‌ـ دلگرمی شوم‌



میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌

در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم

شعر از مهدی فرجي

پرنده

براي پريدن، خلوتگه بی نام

لازم نيست پرنده باشم !


همين كه بخندي، 

بال درمي آوردم .

من گشته ام نبود. تو دیگر نگرد ، نیست!

در پشت چار چرخه ی فرسوده ای کسی
خطی نوشته بود:
«من گشته ام نبود. تو دیگر نگرد ، نیست!»

این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت.
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
چون دوست در برابر خود می نشاندمش.
تا عرصه ی بگو و مگو می کشاندمش.
-در جستجوی آب حیاتی؟در بیکران این ظلمت آیا ؟
در آرزوی رحم; عدالت;دنبال عشق؟
دوست؟…
ما نیز گشته ایم
«و آن شیخ با چراغ همی گشت»
آیا تو نیز-چون او- انسانت آرزوست؟

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی است.
«هرگز نگرد نیست»
سزاوار مرد نیست…
شعر از فریدون مشیری

بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم

امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرمبگذار بمیرم   

غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم

زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی       

بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم

تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم  

از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم

قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی ؟     http://s3.picofile.com/file/7418818167/Capture.png

بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم

گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان    

دلخوش ای مه به سرابم کن و بگذار بمیرم

اشک گرمم به نوک مژه که چون شمع بلرزم   

شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم

خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث     

کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم

جابر، رضا، امین، هادی، سعید، حسین، صادق، علیرضا، عباس، نصرالله، عنبری،... خیلی دوستون داشتم و خواهم داشت.

دیروز یک کوچه پایین تر از "پورسینا" "جابر"عزیزم رو به خدا سپردم. چه صفایی داشت در طول این چهار سال توی بغلش گریه کردن....

رضای عزیزم؛ می دونم از پیش تو هم باید برم. ولی بدون که از فکری که یکبار برای عوض کردن اتاقت گرفتی چقدر دلم گرفت ولی به روم نیاوردم. میخواستم این سال آخر رو فقط با تو باشم. بخاطر اذیتام منو ببخش. به قولی از سر دوست داشتنم بود. اگر نتونستم آنچنان که باید نسبت به تو ابراز محبت کنم حلالم کن و ببخش . هرجای این دنیا که باشی من باتوام تنهای تنها...دوستت دارم.

امین عزیزم از اینکه هم راز و همدم خوبی واسم بودی ممنونم. بدون که روبوسی های لحظه به لحظه مون برای من اصلا بی بهونه نبود. این چهارسال از تو به هیچ عنوان سیر نشدم. حتی نتونستم محببتاتو جبران کنم...دوستت دارم.

هادی جان کاش مثل قدیما "پورسینایی" بود و تو بودی و اما جدائی نه؛ تو برادر بزرگ همه ما بودی و خواهی بود. بیشتر از برادرم دوستت دارم. اگر کوتاهی از من دیدی به بزرگواری خودت ببخشم. هرچند کم پیدا بودی ولی به یادت بودم....دوستت دارم.

حسین عزیزم ..آخرین روز ، بعد ازخداحافظی و رفتنت به خاطر آوردم که ای دریغا خیالات محال. امسال مهری در کارنیست که دوباره پیشتون باشم.. خیلی رنجیده شدم. ولی بدون مهرت همیشه توی دل کوچیکم جوون می مونه... دوستت دارم.

سعید نازنینم؛ با وجود اینکه حرفاتو هیچ وقت به من و دوستات نگفتی من همشونو خوندم. امیدوارم به آرزوهات برسی...دلم برات تنگ شده....دوستت دارم.

علیرضای عزیز هم که اصلا نبود ولی مهرش تو دلم همیشه بود ... دوستت دارم.

عباس جونم انقدر از دنیا گلایه نکن . می بینی که وقت کمه. با دوستای جدیدت فرصتها رو غنیمت بدون و مثل همیشه مهربون باش... دوستت دارم.

نصرالله تو هم دوست خوبی واسم بودی. باوجود اینکه غرورت خیلی مردونه بود ولی دیدم ؛ نه فهمیدی که مردها هم گریه می کنن.... دوستت دارم.

عنبری عزیزم بدون خداحافظی از پیشت رفتم ما رو ببخش که برای چشمات روشنای خوبی نبودم. حلالم کن... دوستت دارم.

صادق رو هم زیاد اذیت کردم . پشیمونم. رنجیده خاطر رفت.... دوستت دارم.


و دیگه نمی تونم از بقیه عزیزان بگم....

باور نمی کنم تنهائیم را....

حرف خیلی دارم بزنم، ولی تو باورم کن و گوش ات رو به دست بغض درگلومونده ام  بسپار...

 

شعر/چقدر خاطره داریم ..

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

چقدر خاطره داریم با مرور از هم


دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم

نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم


تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم

اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم


نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی

بخوان که پاره شود بند های تور از هم


نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم

شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم

شعر از مهدی فرجی

جمله زیبا/می گویند: شاد بنویس

می گویند: شاد بنویس ...جملات زیبا(غمگین)_خلوتگه بی نام

     نوشته هایت درد دارند!

         و من یاد مردی می افتم ،

              که با کــــــــــمانچه اش ،

                  گوشه خیابان شاد می زد...

                       اما با چشم های  خیس ... !!

داستان کوتاه: برایت آرزوی کافی می کنم

در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم :
هواپیما درحال حرکت بود و آنها همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم."
دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم ."
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: " تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟ "
جواب دادم: " بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ "
او جواب داد: " من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌های زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود . "
" وقتی داشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " می‌توانم بپرسم یعنی چه؟ "
او شروع به لبخند زدن کرد و گفت: " این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که اینرا به همه بگن."
او مکثی کرد و درحالیکه سعی می‌کرد جزئیات آنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: " وقتی که ما گفتیم " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " ما می‌خواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی که البته می‌ماند داشته باشیم. " سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد :
" آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است. آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .
آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .
آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .
آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی ."
بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت ...
می گویند که تنها یک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید ...
اگر دوست دارید این را برای کسی که هرگز فراموش نمی‌کنید بفرستید ...
تقدیم به شما دوستان عزیزم آرزوی کافی برایتان می کنم..

من هنوز نرفتم و دلم برات تنگ شده+دانلود

رفتم از شهر تو و پیش تو جا مونده دلم
تو همون حال و هوا آب و هوا مونده دلم
من هنوز نرفتم و دلم برات تنگ شده
آخه جا مونده ،تو خونه ی شما، مونده دلم
من هنوز نرفتم و دلم برات تنگ شده
همه ی درد و دلامو، گله هامو
همه گریه هایه کهنه مو تموم مشکلامو
به تو گفتم به این امید دارم میرم که باز بیامو
بگم سلام بگم سلامو
که تو هم باز کنی دست تمامه گره هامو
ساعت رفتنه من رفته و قلبم میزنه ..
نمیتونه دلم از خونه تو دل بکنه .
گفته بودم که اگه بیام گرفتار میشم
آمدن اسونه و کاری که سخته رفتنه ...
من هنوز نرفتمو دلم برات تنگ شده
دلم با من نمیاد تا برم
دلم نمیاد از اینجا برم
بزار با دلم یکم راه بیام
امروز را هم بمونم فردا برم
من هنوز نرفتمو دلم برات تنگ شده

ترانه سرا: فرید احمدی

آهنگ ساز : بنیامین بهادری

خواننده : علیرضا ناظم

دانلود پیش تو جا مونده دلم

 

رباعی/ديدي اي ماه ...

ديدي اي ماه که شمع شب تارم نشدي
تا نکشتي ز غمم شمع مــــــزارم نشدي
بيخبر از بر من رفتي و اين دردم کشــــت
که خبردار ز دشواري کــــــــــــارم نشدي

شعر از گلچين معانی