خذني بحضنك خاف علي
حسسني بوجودك فيّ
مابعرف قيمة عيني
غيرلما يشوفوك
خذني بحضنك خاف علي
حسسني بوجودك في
أنا روحي و عينيّ و قلبي
خلقوا تايحبوك...
حسسني بوجودك فيّ
مابعرف قيمة عيني
غيرلما يشوفوك
خذني بحضنك خاف علي
حسسني بوجودك في
أنا روحي و عينيّ و قلبي
خلقوا تايحبوك...
همانگونه که از موضوع این شعر برمی آید هیچ مناسبتی با هیچ چیز نمی تواند داشته باشد؛ جزآنکه محتوای این شعر متنبی برخلاف موضوعش جز در بیت سوم سخن دیگری از کره اسبش طخرور و مادیانش حجر به میان نیاورده است و بیشتر بخاطر اینکه درباب شرف و مجد و چند فضیلت و رذیلت دیگر سخن رفته این پست را از بیخ بنیان می نهم و امیدآنکه دوستدران ادب عربی و فارسی و انگلیسی را خوش بیاید.
این شعر برگرفته از کتاب "چکامه های متنبی"، صفحه 88 ، انتشارات هرمس است.
قال
المتنبي و قدكُبِست انطاكية فقُتِلَ مُهرُه الطَخرور و الحِجْر أمّه
درباره شهربندان انطاکیه و کشته شدن "طَخرور"، کره اسب متنبی و مادیانش،
"حجر".
At the siege of Antioch, where the poet’s colt al-Takhrur and its mother
al-Hijr killed.
|
1 إذا غامَرْتَ في شَرَفٍ مَرُومِ |
|
فَلا تَقْنَعْ بٍما دُونَ النُجُومِ |
ترجمه این شعر "متنبی" به دوزبان فارسی و انگلیسی:
1 چون درطلب رفعت و بزرگی موردهدف خطر کنی به کمتر از [مرتبه] ستارگان خرسند و راضی نباش.
1 when you plunge yourself into the quest for desired distinction, do not be content with anything short of the stars.
كه طعم مرگ در کاری کوچک همان طعمی را دارد که درکاربزرگ است.2
2For the taste of death in a small matter is as the taste of death in mighty matter
3 بر مادیانِ من و کره اسبِ من، شمشیرهایی اندوهناک خواهندگریست که سرشک آنها خون پیکرهاست.
3 Sword-blades whose tears are the water of the bodies shall weep with grief for my mare and my colt
4 [همان تیغ ها که] درآتش شدند و زان سپس، آن سان که دختران باکره در ناز و نعمت می بالند؛ پرورده و آبداده شدند.
4They drew near the fire, then they throve in it as virgins thrive in luxury
5 و ناب و خالص، از نزدشمشیرسازانی بیرون آمدند که در دستانشان جای جایِ نشان جراحات بسار آنهابود.
5 and they left the swordsmiths purified, and the smith’s hands abounded in cuts
6 بُزدلان می پندارند که درناتوانی حکمتی نهفته است، این نیرنگ بازیِ طبع فرومایه است.
6 Cowards deem that impotence is intelligence, and that is the guileful trick of the base nature
7 شجاعت، آدمی را از همه چیز بی نیاز می کند. اما چون شجاعتِ دانایان هیچ نیست.
7 And every courage in a man is all-sufficing, and incomparably more courage in the wise man
8 بسا کسی برگفتاری درست خُرده گیرد و علت در کژفهمی او باشد.
8 How many a man has found fault with a sound statement, and the shortcoming resides in the sick understanding
9 اما هرکس، به اندازه گنجایش طبع و دانشش، سخن می شنود.
9 But the ears take of it according to the capacity of a man’s nature and knowledge

إذا أغلقت الشتاء أبواب بيتك
..
وحاصرتك تلال الجليد من كل مكان
..
فانتظر قدوم الربيع وافتح نوافذك لنسمات الهواء النقي !
وانظر بعيدا فسوف ترى أسراب الطيور وقد عادت تغني ..
وسوف ترى الشمس وهي تلقي خيوطها الذهبيه فوق أغصان الشجر ..
لتصنع لك عمراً جديداً وحلماً جديداً .. وقلباً جديداً !
ترجمه فارسي:
آنگاه که زمستان درهای خانه را به رویت بسته نگاه دارد..
و از هرطرف توده های یخ تورا در میان بگیرند..
تو آمدن بهار را به انتظاربنشین و پنجره های خانه ات را به روی وزشهای پاک هوا بگشای!
دوردست ها را به تماشابنشین؛ آنگاه دسته پرندگان را خواهی دید که برای آواز برگشته
اند..
خورشید را خواهی دید که گیسوان طلائیش را روی شاخه های درختان ریخته ..
تا از برای تو عمر و رؤیا و دلی نو بسازد!
برای ادبی شدن ترجمه
تاحدی از ترجمه دقیق برخی واژه ها دورشدم.
برآن هستم تا
متون و نثرهای زیبا را برایتان برگردان کنم.
مسلم سلیمانی
بوی غادة السمان
ای یار
كه در گریبانت
دوكبوتر توآمان بی تابند
و قلب پاك تو
با لرزش خوش كبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته
است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می كند
ومن
ایستاده ام
و به نیمه ی كهكشان می نگرم
كه درآنسویش
تو
عشق تقدیر می كنی
و من
كامل می شوم
ای زن زن
!
ترجمه
عبدالحسین فرزاد
زندگینامه غادة السمان و ترجمه چندقطعه شعری وی را در ادامه مطلب ببینید.
اما در این مطلب شما شاهد ابیات عربی ترجمه شده بوستان و گلستان سعدی خواهیدبود.علاوه براین بدون مراجعه به ادامه مطلب میتوانید نسخه پی دی اف را از همین صفحه دریافت کنید.
دانلود: ترجمه ابیات عربی بوستان و گلستان سعدی را از اینجا دریافت نمایید.
يمكن للأصدقاء الاعزاء تنزيل الأغنية أنشودة المطر بصوت محمد عبده
حجم الملف : 9 ميجابايت
أنشودة المطر
بدر شاكر السياب
عيناكِ غابتا نخيلٍ ساعةَ السحر
أو شرفتانِ راحَ ينأى عنهُما القمر
عيناكِ حين تبسمانِ تُورقُ الكروم
وترقصُ الأضواءُ.. كالأقمارِ في نهر
يرجُّهُ المجذافُ وَهْناً ساعةَ السحر...
كأنّما تنبُضُ في غوريهما النجوم
راجع الي التتمة لقراءة القصيدة كاملة
ويأتي اللیلُ يا قلبي ..
ومعه كل أحزاني
فيسكت حينها صوتي ..
وتصمت كل ألحاني
ولا شيئـًا لنا يبقى ..
وكلُّ الناس ِ تنساني
اذاً سأقول يا قلبي ..
ألست وحيدًا الآن ؟!
ويأتي اللیلُ يا قلبي ..
يعاندنا يعادينا
ويملأ يومنا يأسـًا ..
ولا شيئـًا بأيدينا
ونبقى هكذا بؤســًا ..
ولا أحدًا يواسينا
فلم نعرف لنا بيتــًا ..
من الأحزان ِ يؤوينا

فإذا رنت فلكلها إطراق
ابن عفيف الدين التلمساني
ملقب به الشاب الظريف
شعر از اکرم بهرامچی
شعر بسیار زیبای "المطر" از نزار قبانی، شاعر سوری.
أخافُ أن تُمطرَ الدُنيا، ولستِ معي
فمنذُ رُحْتِ ... وعِندي عُقـدةُ المَطَرِ
كـانَ الشّـتاءُ يُغَطِّـيني بمعـطفهِ
فـلا أفكِّـرُ في بـردٍ ولا ضَجَـرِ
وكانتِ الريحُ تعوي خلـفَ نافذتي
فتهمسينَ*: " تَمَسَّكْ.. ها هُنا شَعري..."
والآنَ أجلـسُ والأمـطارُ تجلدُني
على ذراعي. على وجهي. على ظَهري
فَمَـنْ يُدافِـعُ عَنّي .. يا مُسـافِرةً
مثـلَ اليمامةِ*، بيـنَ العيـنِ والبَصَرِ؟
وكيفَ أمحوكِ مِن أوراقِ ذاكِرتي؟
وأنتِ في القلبِ مثلُ النقـشِ في الحجرِ
أنا أحِبُّـكِ .. يا مَـنْ تسكُنينَ دَمي
إنْ كُنتِ في الصّينِ أو إنْ كُنتِ في القَمَرِ
ففيكِ شـيءٌ مِـنَ المجهولِ أدخُلُهُ
و فيـكِ شـيءٌ مِـنَ التّاريخِ والقـَدَرِ
*تهمسین : در گوشم زمزمه(نجوا)می کنی.