طعم توت

من با تو ام نه من که تمام سکوت ها

بی اعتنا به خط کشی عنکبوت ها

 

می بینم این که طالع خورشید می دمد

بر صحنه ی تلاطم کف ها و سوت ها

 

می بینم ازدحام شگفت کبوتران

از بین دست های بلند قنوت ها

 

می بینم این که خاطره و خنده می شود

 این های و هوی هرزه ی باد و بروت ها

 

شیرین من به تلخی ازین قصه یاد کن

روزی که خاک پر شود از طعم توت ها

 شعرازعبدالجبارکاکائی 

ای غم ...

ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟
هر دم به هوای دل ما می آیی

باز آی و قدم به روی چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا می آیی!

شعرازقیصرامین پور

پیراهن سیاه

اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند

چیزی از دست داده باشی ...

تحویل سال

تحویل نمیگیرم!!

سالی را...

که بدون حضور تو تحویل شود...

تظاهر میکنم

تو با دلتنگی من

تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری

تظاهر میکنم هستی...

پر از باروتم

برایم سیگاری آتش بزن

میان لب هایم بگذار و دور شو ....

پر از باروتم !!!

امشب

امشب پر از بغضم !

شانه ات ساعتی چند رفیق؟ !!!

گزینه مناسب

چقدر جای تو خالیست

جای خالی ات را با هیچ چیز نمیتوان پر کرد!

حتی با گزینه ی مناسب…!

تنها پاى مانده

آنچنان می خواهمت

که سرباز مانده ازجنگى

تنها پاى مانده اش را...

وادی خاموشان

ساعت به وقت اینجا سه و هشت دقیقه بامداد است. اصلا چه فرقی می کند ساعت چند باشد؟! روزی که از صبح تا حالایش یکی باشد. یک حس که دست از سرت بر ندارد. حسی که حسرت خواب را برای چشم هایت بگذارد. تنها همدت موسیقی هایی باشد که به کرات شنیده ای و لی هربار معنای تازه ای از آن دست و پا کنی و برایت تازگی پیدا کند. استادحق دارد که هربار با آهی ممتد به نقل از حافظ بسراید: «عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز» و بعد بیاید بوفه و یک لیوان چای گرفته و آن گوشه مقارن با این گوشه که تو درآن قرارداری درخودفروبرود و گاه گاهی بایک پوزخند حال خویش یا شاید هم دیگران را به سخره بگیرد. سالی که نکوست ... منزل ما همین حالایش هم وادی خاموشان است! خوش به حال مرده ها.

ولی ناشکری نمی کنم...

برف امروز هم باصفا بود. هر دو باهم در LOW garden  نشستیم. برف را می گویم...

به دنبال نتیجه بودن از این متن همانا و آب در هاون کوبیدن همانا ...

دوای درد مرا هیچ کس نمی فهمد

فقط بگو به طبیبان، دعا کنند مرا

تو هم بیا

قرارمان...

همان جای همیشگی

فقط این بار

تو هم بیا...!!!

ابهام

آدمهای کنارم مثل جمعه می‌مانند ...

معلوم نمی‌کند...

"فرد" هستند یا " زوج " ...

پر از ابهامند ......