اندرباب 4سال دانشگاه/طنز
تقدیم به دوستان 4 سال روزگاردانشجویی
رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران
دانشکده ادبیات و علوم انسانی
آی بچه ها سلام
علیک

سرورمید یک به یک
یه شعردارم آی باحالا
موافقا دستا بالا
یه سر بریم دانشکده
ببخشمون اگه بده
به نام رب آسمون
بریم سر کلاسمون
اول اولش بریم
خفت یکی رو بگیریم
ماکان إنه بِراض
همیشه اهل اعتراض
یه بچه هفت، ترمی بود
فکرمقاله علمی بود
یکّه حاضرجوابی بود
بله، صادق تلخابی بود
***
این یکی عین میگ میگه
استاد سرعته دیگه
باهاش میرفتم سر سلف
من پله، این، اون ورِ سلف
ملقب به ایکی ثانیه
داش عباس هفتانیه
***
طبقه ی دو، کتابخونه
اون ته ته جای اونه
مردکلاس منج و تاس
استاد شطرنج و خداس
احسنت، خوب، اومدی
سعیــــد زرمحمدی !!!
***
رفیق روزهای من
کفربگم، خدای من
شاگرد اول کلاس
رفیق اصفهونیاس
سوتی می داد فوق العاده
آق جابــــرامامزاده
***
عطسشو دیدی تاحالا
عین بمب هیروشیما
استاد تقلید صدا
بودند حضرت آقا
شیطون زیر میزی بود
مستر؛ امین عزیزی بود
***
صد کیلوئی بار می آورد
فقط یه خودکار می آورد
می شِست حساب کتاب می کرد
زنگ خوراشو جواب می کرد
می رفت ته کلاس یه سر
حاج هادی امیدی فر
***
عشق یه استکان چائی
یه بسته ساقه طلائی
بهش بگید آخه پسر
زنو گرفتی دردسر
مردسال معطّلی
بلی! عليِّ شیرعلي
***
عاشق بحث فلسفی
خلوت و بوس عاطفی
دیرمی اومد زودی می رفت
کجا؟! حالا بودی!!!می رفت
مدل سبیل، سلطانی بود
فداش؛رضا دهقانی بود
***
فوتبالشم که عالیه
سوری ماشالا حالیه
وقتی می رفتیم می اومد!!!
بازم می گفت حضوری زد؟!
قصه اش زیاد طولانیه
همین...، حسین سلمانیه
***
کوله، کتون، یه توپ به دست
عضوِ تیـمِ دانشکده ست
نمره ی گود،بِست می گرفت
تو عکس فیگورژست می گرفت
موهاش که تام کروزیه
نصــــــرالله نوروزیه
***
رشته ی این آقا چیه؟!
میگن که همکلاسیه!!!
دوسال به سال فقط یه بار
پیداش می شد مثل بهار
گفته آقا: لن ترانــــــي
محمد باباخانــــــــی
***
درو همینکه خوب می بست
کناردخترا می شَست
چشم نخوره حقوق می خوند
ترانه های بوق می خوند
دیگه جلو ماشین نری
علی عسکرِ عنبری
***
فکرمی کرد شب و صباح
فقط به سنت نکاح
بعدِ یه عمر تستِ گاج
رفت تو باب ازدواج
ضایعه این آقا کیه !!!
علیرضا شیدائیه
***
خب دیگه حالی ندارم
سوژه عالی ندارم
کمی گرفته حال من
دوستای بی مثال من
روزای خوب یادت بخیر
بازم میای؟! میگی نخیر!!