آنچه مراست از فضل اوست نه از فعل من

بایزید بسطامی

نقل است که گفت مردی در راه حج پیشم آمد.
گفت: «کجا می روی؟»
گفتم: «به حج.»
گفت: «چه داری؟»
گفتم: «دویست درم.»
گفت: «بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من در گرد که حج تو این است.»
گفت: «چنان کردم و باز گشتم.»

***

و گفت: «از نماز جز ایستادگی تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آنچه مراست از فضل اوست نه از فعل من.»

***

و گفت: «کمال درجه عارف سوزش او بود در محبت.»


عطار نیشابوری

تذکره الاولیا
در احوال بایزید بسطامی

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان

پس از درگذشت نیما، هوشنگ ابتهاج (سایه) غزلی را با مطلع «با من بی کس تنها شده یارا تو بمان» در رثای دوستش نیما، خطاب به شهریار سرود. شهریار نیز در پاسخ به سایه غزلی با مطلع «سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟» سرود. این دو غزل را بخوانید.
هوشنگ ابتهاج و نیما یوشیج

هوشنگ ابتهاج - سیاوش کسرایی - نیما یوشیج - احمد شاملو


با من بی کس تنها شده یارا تو بمان

همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام

تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من

بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک

دل ما خوش به فریبی است‌، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه ی عشاق پریشانی رفت

به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتی

پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

«سایه‌» در پای تو چون موج دمی زار گریست

که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان

هوشنگ ابتهاج (سایه)


نیما یوشیج و شهریار

شهریار - شراگیم یوشیج - نیما یوشیج

پاسخ شهریار:


«سایه» جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟

زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست

این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز

دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز

بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟

دور سر هلهله و هاله ی شاهین اجل

ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند

هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟

بدتر از خواستن این لطمه ی نتوانستن

هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست

کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق

ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟

ما که در خانه ی ایمان خدا ننشستیم

کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار

این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟


بیایید از عشق صحبت کنیم+فایل صوتی

  اجرا قبل از دانلود

دریافت فایلدانلود فابل صوتی شعر با صدای قیصر امین پور

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟

مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم

«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم

پر از «گلشن راز»، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم

بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم

اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم

مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم

برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم

بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم

خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
«بیا عاشقی را رعایت کنیم»

قیصر امین پور

تا کـــــــی؟

تنها درگذرپاييز

تاکـی به وصال یار، زار بنشینم

دست از همه شسته پای دار بنشینم

بنشست دل مرا بسا حسرت این

روزی بشود کنار یار بنشینم

گفتند که دست از او بشوی او شسته زتو

گفتم مگر آنکه در مزار بنشینم

باری تو مرا بخوان و آغوشم کش

نگذار که بی تو بی قرار بنشینم

اکنون که نه لبخند و صدا می کنی ام

بگذار به دیدار تو سوگوار بنشینم

بگشای لب و بگو  که از آن منی

تا باقی عمر را به انتظـار بنشینم

بـی نـــــــــــــام

15 نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید

15 نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید

 

افراد زیادی از خیلی از تعاریف و نکات ابتدایی کامپیوتر که برای اکثر مردم خصوصآ جوانان بسیار بدیهی و جا افتاده است بی اطلاع هستند.

در ادامه به توضیح برخی از ابتدایی ترین نکاتی می پردازم که هر کاربر ساده کامپیوتر باید بداند. اگر از کاربران تازه کار کامپیوتر هستید دوستانه توصیه می کنم این مطلب را با دقت بخوانید.

 

1- اول آدرس ایمیل www نمی گذارند: اول آدرس ایمیل هرگز www نمی گذارند.

 

2- اینترنت اون علامت e آبی رنگ نیست: اون e آبی رنگ علامت برنامه Internet Explorer، محصول شرکت Microsoft است. خود اینترنت یک شبکه است که برنامه یا آیکون خاصی ندارد.

15 نکته کامپیوتری

Internet Explorer به شما کمک می کند از این شبکه برای دیدن سایت های مختلف استفاده کنید. درست مثل اینکه می توانید برنامه کانال های تلویزیون را با یک تلویزیون Panasonic یا با یک تلویزیون Sony یا با هر مارک دیگری ببینید.

برنامه های دیگری هم وجود دارند که کار آن e آبی را می کنند و حتی خیلی بهتر! مثل Safari، Chrome، Opera یا Firefox که می توانید از آنها استفاده کنید.

 

3- چت همان یاهو مسنجر نیست: چت کردن لازم نیست حتمآ با برنامه یاهو مسنجر انجام شود. یاهو یکی از شرکت هایی است که سرویس چت اینترنتی را ارائه می کند. با ICQ، MSN Messenger یا Gtalk و… هم می توانید چت کنید (با سایر کاربران همان سرویس).

 

4- هر کامپیوتری الزامآ ویندوز نیست: این خیلی مهمه! ببینید یک کامپیوتر را خاموش فرض کنید! اصلآ به آن چه روی صفحه مانیتورش دیده می شود فکر نکنید. این به خودی خودش یک کامپیوتر است. حالا باید یک برنامه روی این کامپیوتر نصب بشه که این کامپیوتر بتونه روشن بشه و ما ازش استفاده کنیم. به این برنامه ها می گوییم «سیستم عامل» یا «Operating System» یا OS.

15 نکته کامپیوتری

یکی از معروف ترین این برنامه ها «ویندوز» نام داره که نسخه های مختلفی هم داره که می دونم همگی با آنها آشنا هستید. مثل ویندوز 98 یا ویندوز xp یا ویستا. ویندوز محصول شرکت Microsoft است.

حالا نکته اینجا است، هیچ اجباری به استفاده از ویندوز نیست و ویندوز تنها انتخاب موجود نیست. بلکه این تصور غلط به خاطر سلطه مایکروسافت بر روی بازار به وجود آمده. در اصل شرکت های مختلف و مشابهی وجود دارند که در این صنعت با مایکروسافت در رقابت هستند و خودشان «سیستم عامل» تولید می کنند.

به عنوان مثال، شرکت Apple سیستم عامل Mac را دارد. یا مثلآ سیستم عامل Ubuntu مال شرکت Canonical است.

 

5- هر کامپیوتری الزامآ پنتیوم نیست: pentium فقط اسم مدل یکی از پردازنده (CPU) های شرکت اینتل است! فکر می کنم واضحه، مثلآ من اگر از CPU یک شرکت دیگه مثل AMD استفاده کنم دیگه «کامپیوترت پنتیوم چنده؟» مفهومی نداره. در ضمن مدل های pentium هم الان تقریبآ منسوخ شده و قدیمی به حساب می آیند.

 

6- فایروال همان آنتی ویروس نیست: هر دو امنیت کامپیوتر را تامین می کنند اما با یکدیگر فرق دارند. توضیح تخصصی این تفاوت از حوصله این مطلب (و احتمالآ شما) خارج است. بگذارید این طور بگویم، فایروال یا دیواره آتش مثل یک گارد هست که شما بگذارید دم در خانه تا از ورود افراد خطرناک جلوگیری کند. آنتی ویروس مثل یک محافظ شخصی است که اگر کسی یه جوری گارد را دست به سر کرد یا یواشکی از دودکش شومینه اومد توی خونه او را دستگیر کنه.

 

7- تفاوت فایل، فولدر و درایو: اصلآ به کامپیوتر فکر نکنید، درایو مثل طبقه ای است که شما پوشه های مختلف از اسناد تان را نگهدای می کنید. فولدر همان پوشه هایی است که اسناد در آنها وجود دارند. هر سند موجود در پوشه مثل یک فایل هست. در نتیجه من اگر از شما بپرسم فلان سند کجاست؟ شما می گویید: «در طبقه دوم، پوشه سبز رنگ، کاغذ آخر.»

حالا اگر بپرسم «اون تحقیق شیمی که دانلود کردی کجاست؟» چه می گویید؟ «درایو C، فولدر Shimi، فایل shimi.pdf»

یا مدل کامپیوتری تر:    C:\Shimi\shimi.pdf

این طور بخوانید، «سی دو نقطه بک اسلش شیمی بک اسلش شیمی دات پی دی اف».

حالا چطوری فرق اینا را هم به خاطر بسپاریم؟ یکی اینکه درایو ها تعداد شان زیاد نیست. عمومآ همین C و D و E و اینها هستند.

15 نکته کامپیوتری

فولدر ها یا پوشه ها هم که اصلآ از آیکون شان مشخص است.

 

فایل ها هم می توانید این جوری بشناسید. هر آیتمی که وقتی رویش کلیک می کنید دیگه جلوتر نمی توانید بروید یک فایل است. به عنوان مثال وقتی روی یک فولدر کلیک می کنید وارد آن می شوید، دوباره می توانید چیزی انتخاب کنید… در نتیجه این یک فایل نیست.

 

اما اگر روی یک عکس کلیک کنید آن عکس خودش باز می شود، دیگر داخل آن عکس پوشه های دیگر یا فایل های دیگر وجود ندارد. در نتیجه یک عکس یک فایل است.

به عبارتی هر آیتمی که یک پسوند داشته باشد، مثلآ txt. یا jpg. و… یک فایل است.

 

8- پسوند فایل ها مهم است: اول از همه، اصلآ پسوند چیه؟ پسوند اون سه حرف آخر اسم هر فایل است. پسوند به ویندوز و شما می گوید که این چه نوع فایلی است. به عنوان مثال یک فایل متنی که فقط حاوی نوشته است پسوندش txt. است.

عکس های واقعی مثل آنها که با دوربین عکاسی می گیرید عمومآ دارای پسوند jpg هستند.

عکس های کارتونی و کامپیوتری و غیر واقعی هم عمومآ gif یا png هستند.

فایل های فشرده شده عمومآ دارای پسوند zip یا rar هستند که آنها را باید با برنامه های مخصوص مثل Winzip یا WinRAR باز کنید.

فایل های اجرایی مثل فایل های برنامه های یا فایل های Setup بازی ها و… هم عمومآ دارای پسوند exe. هستند.

آهنگ ها هم که مطمئنم خودتان می دانید، عمومآ mp3 یا wav هستند.

پسوند فایل ها اطلاعات زیادی به ما می دهند. مثلآ اگر کسی یک فایل به شما داد که پسوند آن exe. بود و گفت این عکس خودم است. دارد دروغ می گوید! احتمالآ به جای عکس یک برنامه مخرب مثل یک ویروس است.

 

9- تفاوت وبلاگ و وب سایت: «وبلاگ» از جمله چیز هایی است که تعریف دقیقش یکم سخته. یک باور اشتباه اینه که یک وب سایت یک آدرس مستقل دارد، مثلآ www.microsoft.com یک سایت است اما microsoft.persianblog.ir یک وبلاگ است. این تعریف اشتباه است.

وبلاگ جایی است که – عمومآ – یک نفر یادداشت هایی می نویسد. این یادداشت ها می توانید شخصی، تخصصی یا عمومی باشد. وبلاگ ها بر پایه یکی از برنامه های مدیریت محتوا نظیر وردپرس یا مووبل تایپ هستند. همچنین می توانند روی سرویس دهنده های وبلاگ آنلاین باشند، مثل Blogspot یا Persianblog و… که در این صورت آدرس آنها به شکل EsmeWeblog.Persianblog.ir و… درمیاید. اما می توانند آدرس شخصی هم داشته باشند.

اکثر وبلاگ ها شامل بخش نظرات هم هستند که خوانندگان از این طریق با نویسنده در ارتباط هستند و نظر خودشان را به اطلاع نویسنده می رسانند. هم وبلاگ و هم وب سایت می تواند متعلق به یک نفر، چند نفر یا یک شرکت هم باشد در نتیجه مالکیت یا مخاطب یک نشانه برای تمیز دادن وبلاگ از وب سایت نیست.

اما عمومآ وبلاگ متعلق به یک نفر است و شما با ورود به آن می دانید که در حال خواندن نوشته چه کسی هستید. وبلاگ ها عمومآ غیر رسمی تر از وب سایت ها هم هستند.

یک تفاوت دیگر هم این است که وب سایت ها عمومآ سرویس یا محصول خاصی دارند اما وبلاگ ها – حداقل مستقیمآ – سرویسی ارائه نمی کنند و فقط حاوی نوشته های نویسنده هستند.

 

10- دومین، دامین یا دامنه: ببینید خودتان را درگیر نکنید، خیلی ساده است. اسم هر سایت (آدرسی که تایپ می کنید که واردش شوید) دامنه آن سایت است. مثلآ دامنه یاهو yahoo.com است. برای داشتن این نام ها باید نام مورد نظر آزاد باشد و مبلغی را سالیانه پرداخت کنید تا به نام شما ثبت شود.

توجه کنید که مثلآ در مثال یاهو، کل عبارت “Yahoo.com” دامنه است، نه فقط “Yahoo”

توجه کنید که مثلآ در مثال یاهو، کل عبارت “Yahoo.com” دامنه است، نه فقط “Yahoo” در نتیجه “Yahoo.net” هم یک دامنه جدا است که می تواند متعلق به فرد دیگری باشد، همچنین “Yahoo.org” و… اما خوب شرکت های بزرگ تمام دامنه های اسم شرکت شان را به نام خودشان ثبت می کنند.

 

11- هاست یا هاستینگ: هاست، هاستینگ یا Host یعنی فضایی که فایل های یک سایت اینترنتی روی آن قرار می گیرد. هر چیزی که شما روی یک سایت می خوانید باید روی یک کامپیوتر واقعی در یک جایی از دنیا وجود داشته باشد.

این فضا ها هم توسط شرکت ها فروخته می شود. در نتیجه اگر می بینید می گویند «هاست 100 مگابایتی» یعنی به شما 100 مگابایت فضا می دهند که فایل های سایت تان را در آن نگهداری کنید.

 

12- پروکسی همان فیلتر شکن نیست: پروکسی (proxy) همان فیلتر شکن نیست و هیچ ربطی هم به فیلتر شکن ندارد. به کامپیوتر اصلآ فکر نکنید، پروکسی می دانید مثل چیست؟ مثل اینکه من زنگ بزنم به شما بگم «اگر می تونی سر راه برو فلان کتاب فروشی ببین این کتاب را داره؟» شما می روید و از همانجا به من زنگ می زنید، می گویید «آره مثلآ فلان کتاب هست جلدش این رنگیه قیمتشم اینه…». این یعنی پروکسی.

وقتی شما IP و Port پروکسی را در برنامه ای وارد می کنید یا از فیلتر شکن استفاده می کنید کامپیوتر شما به یک کامپیوتر دیگه در جایی از دنیا وصل میشه و اون کامپیوتر میره اون آدرسی که شما می خواهید را باز می کنه و به شما نشان میده. حالا اگر پروکسی شما در یک کشور خارجی باشه می تونه جاهایی بره که شما نمی تونید برید! خیلی واضحه نه؟

 

13- وی پی ان (vpn) همان فیلتر شکن نیست: نمی خواهم به ساختار vpn و… بپردازم. بلکه می خواهم بر عکس خیلی ساده برای تان توضیح بدهم که خوب متوجه بشید. vpn یک نوعی از شبکه است که اطلاعاتی که در آن رد و بدل می شود به خاطر فرایند رمزنگاری قابل دیده شدن نیست.

مثل چی؟ این سناریو را تجسم کنید، من و دوستم و شما با هم در یک اتاق هستیم. من و دوستم هر دو علاوه بر فارسی به زبان چینی هم مسلط هستیم اما شما یک کلمه هم چینی بلد نیستید. حالا شما به من به فارسی می گویید «تو حق نداری راجع به آن موضوع با دوستت صحبت کنی!». حالا اگر من شروع کنم به چینی با دوستم حرف بزنم چی؟ شما نمی توانید بفهمید من دارم راجع به چی حرف می زنم.

اینکه vpn به عنوان یک فیلتر شکن استفاده می شود هم موردی مشابه است. «آن موضوع» همان سایت مسدود شده است و «زبان چینی» هم همان رمزنگاری شبکه vpn.

 

14- RAM بیشتر همیشه بهتر نیست: رم و حافظه بیشتر همیشه الزامآ بهتر نیست. یعنی کلآ این عدد ها هر چقدر بزرگتر می شوند الزامی نیست که بهتر شوند. چرا؟ به دلایل مختلف، مهم ترینش اینکه خیلی اوقات کامپیوتر شما توان استفاده از آن مقدار عظیم RAM را اصلآ ندارد… به عنوان مثال، اکثر افراد از ویندوز های 32 بیت استفاده می کنند که توان استفاده بیشتر از 4 گیگ رم را ندارند یعنی اگر شما 8 گیگ رم هم داشته باشید هیچ فرقی نخواهید دید… پس اگر از نحوه کار یک دستگاه آگاه نیستید حواستان جمع باشد که پول تان را بی خود هدر ندهید. برای استفاده بیشتر از 4 گیگ رم باید از سیستم عامل های 64 بیت استفاده کنید. مثلآ Windows Vista x64 Ultimate.

 

15- قوی بودن یکی از اجزای کامپیوتر ضعیف بودن جزئی دیگر را جبران نمی کند: این هم از جمله اشتباهاتی است که از خیلی ها تا به حال شنیده ام. هر عضو کامپیوتر وظیفه منحصر به فرد خودش را دارد و قوی بودن یک جز، مثلآ RAM ضعیف بودن CPU را جبران نمی کند. مثلآ شنیده ام که می گویند «این بازی 2 گیگ رم می خواد ولی اگر CPU ات قویه با 1 گیگ هم جواب میده…» که کاملآ اشتباه است.

اریــد ان ارحـــــــــــــل!


أُريدُ أن أرحل
أتركً كلَّ شيءٍ خلفي
أغفو دون أن يَسرق أحداً نومي
أستيقظ دون أن يَشْغَلَ بالي،

أُريدُ أن أُلغي أحاسيسي
فهي قد أتعبتني، وجعلتني أُعاني
أوقظ طفولتي
لأركض دون توقفٍ
أقع ثم أقف مجدداً
غير مباليةً بجراحي،

أُريدُ أن أسترجع شجاعتي
أمحو نُقاط ضعفي
أُسيطر على قلبي
الذي سلب مني توازني
ودقاته التي أصبحت مصدر شقائي ،

أُريدُ أن أبتسم
دون أن أُخفي قناع الحزن ورائي.


للشاعرة Mirna Arabi

لحظة فــــــــــراق


قرب يوم الفراق             يوم تسيل دموعي بلا رواق
وينزف قلبي بعد الانشقاق     يوم أخشى فيه وداعك
أهاب فيه فراقك             أتذكر فيه لقاءك
  وحسن كلامك               وبهاء رونقك
أخشى أن أنساك             بعد حبي لك
            يا من جعلني أعشقك
قرب يوم الفراق             يوم انفصال العشاق
يوما أنسى فيه من أكون
                    بعد أن تأخذ معك قلبي والكون
يوم أنسى فيه طعم الحنان
                    ولا أشعر بعده بالاطمئنان
يوم يذبل فيه الريحان
                    ويصبح ليلي كنهاري
فلا أفرق بين الاثنان
                    أخشى هذا اليوم المظلم
يوم أودع جمال عينيك
                    ونعومة يديك
أحبك أحبك أحبك
حبيبي أنت روحي أنت
يا من جعلني أعشقك

للشاعرة asma

وحیدة أنا

وحيده في طريقي ،، وحيده في تفكيري
وحيده في حياتي ،، رغم وجود الناس لدي

وحيده انا

وحيده في نظري لانك تعيش في عيني
وحيده في قلبي لانك تعيش في اعماقي
وحيده في عقلي لانك تعيش في يدي


وحيده في سطوري وشعري في اوراقي وفي حبري
وحيده لانني لا اجد سواك يخاف علي ويتجول في فكري وعقلي

اشعر بالوحده رغم وجود الناس حولي اشعر بالشوق والحنين واعرف ان قلبك معي

اشعر بالظلام رغم كل النور وانت نور عينيا

اشعر بالحزن حين احلم فيك ولا اجدك حولي

واشعر بالخوف عليك حين اسمع صوتك ينطق باسمي

للشاعرة:hell girl

انظرى الى نهاية الطريق

نظرت فى الحب فوجدت حب الله هو دفئ القلوب

لان الالم يأتى مع حب العبيدا


وان كان القلب قد هوى قلبا

وكان الانكسار هو نهاية الطريق

فخذ الاخرة هدفا لكى تتذوق من حب الحبيبى

فالدنيا سريعاً ما تزول ويكون الالم ذكرى للضعيفى

ان كان الحب هنا ولم يره الحبيبى

فلا تغضب اذا لم يرى النور الكفيفى

فقلبك هدية من الله لكى

فلا تهدى به من لا يرى البريق

فقلبك مسه الحب فبرق

فمن لا يملك البصر لا يستطيع ان يرى البريق

فأمشى فى نور قلبك واهتدى الى الطريق

افعلى مثل ما انا فعلت وانظرى الى نهاية الطريق

فاجعلى الاخرة جنة وريحها هو لقاء الحبيب

أحمد الحضرى




مراببخش

مرا ببخش ونگير از من آسمانت را .

تورا به زندگي ات ....باز كن دهانت را .

به من بگو ...نه ... به من فحش هم بده حتي .

نگير با سر دندان ، ولي  لبانت را.

نرو . بمان و به من فرصتي بده از نو ،

كه قانعش  كنم آن قلب  مهربانت را .

چقدر منتظرت بودم و ندانستي ؟

دريغ مي كني  امروز بازوانت را ؟

عزیز دل ! به خدا بي گناه بودم من.

براي بخشش من ، جمع كن توانت را.

قبول مي كنم . آري . كه سادگي كردم.

 

مرا ببخش و نگير از من آسمانت را.

ضاع حبیبی

اذا غابت عني هفوات القلم..
فماذا أملك؟
ضاع حبيبي و مني ضاعت
اجمل ابيات الشعر..
ارأيتم شاعر يوما,خالي الاهواء!؟
ماذا أكتب؟
شكت الورقة من قلة كلمات الحب
فما حال القلب؟
لو نطق لأجبرني ان اعشق,ان اهوى,
أن ابحث عن خاطرة للشعر
ايجوز لشاعر ان يعصي نبضات القلب؟!
ام اني اتكبر علي نفسي
فتعاتبني الكلمات و تنتقب...
بدونك أصبحت غريقا في بحر الشعر
منبوذ بين (النواب) و (بن مطر)
وبدونك...يمضي....العمر

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

برگردان چند شعر از قاسم حداد (شاعر معاصر بحرینی)

 

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

المأخوذ

یشعل الشمعة الوحیدة فی البیت

یفتح باب الغرفة اللیلیة

التی ورثها من الأجداد

یدفع قدمه الأولى ببطء

ویدخل المكان الذی بلا ضوءٍ

یجوس بالشمعة الشاهدة باحثا عن الظلام

تنطفئ ویشعلها تنطفئ ویشعلها

الثقاب یكاد أن ینتهی ولا یجد الظلام

 

غافلگیر

می‌افروزد، تك شمع خانه را

باز می‌كند، اتاق تاریكی را،

كه میراث نیاكان‌اش بوده

آرام برمی دارد گام نخست را

پا می‌گذارد به جایی كه تاریك است

و با شمع روشن،

كنكاشانه جست‌وجو می‌كند زمین را

خاموش می‌شود شمع‌،

روشن می‌كندش

خاموش ... روشن ...

كبریت دارد تمام می‌شود

و تاریكی را پیدا نمی‌كند.

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

أنت كلماتی

أنا

لا أستطیع أن لا أكتب عنك

لیس بوسعی أن أتفادى الكتابة فیك

أنا

حین أكتب عن الأشجار والسفن

والعمل والأصابع

أن تغیبی عن كلماتی

لأنك أنت كلماتی

هل بوسع الكلمات أن تكتب

بدون الكلمات.

 

تو كلمه‌های منی

مرا توان آن نیست

كه درباره‌ات ننویسم

مرا توان آن نیست

كه نوشتن را در تو قربانی كنم

من،

گاهی كه در باره‌ی درختان

كشتی‌ها و كار و انگشتان می‌نویسم

تو در جمله‌های‌ام محو می‌شوی

زیرا كه تو كلمه‌های منی

آیا جمله‌ها می‌توانند

بی وجود كلمه‌ها نوشته شوند.

 

 

ربـمـا

ربما یصیر الانتظار شجرة

أو نافذة أو سحابة

ربما یدخل انتظاری فی اللیل والسؤال والتعب

ربما یمتزج انتظاری بالریح والحرف والحنین

ربما

ربما

ولكن من أجل النیلوفر النافر فی عینیك

سیأتی الثمر والمطر والراحة

والجواب والعاصفة والقصیدة

والحلم والعسل والبلح

من أجل النیلوفر .

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

كاش

كاش انتظار درختی می‌شد

پنجره‌ای، ابری

كاش انتظارم،

به شب و رنج و سؤال می‌مانست

كاش انتظارم،

با خواب و زنبور عسل و نخل می‌آمیخت

كاش

كاش

ولی به خاطر نیلوفر پیچان چشمان‌ات

بر و باران و آرامش و پاسخ و توفان و شعر

رؤیا و عسل و خرما خواهد آمد

به خاطر نیلوفر.

 

عشاء المحبة

مائدتی مفتوحة لعابری السبیل

للصعالیك والزنج والخوارج والدراویش واللصوص

والمتصوفة والقرامطة والقراصنة

والذین یسألون ویشكون

ولیس لسیوفهم غرف غیر الصدور

كسیفٍ من الله جاء

إلى الله یذهب

 

شام عشق

سفره‌ام گشوده است

برای دریوزگان،

عیاران، سیاهان و خوارج

درویشان و راهزنان

اهل تصوف و قرمطیان و دزدان دریایی

كسانی كه پرسش‌گرند و شاكی

و شمشیرهاشان را

غلافی جز سینه‌ها نیست

چونان چون شمشیری كه از خدا آمد

و به سوی خدا می‌رود .

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

اختبار

ما ذا یفعل شخص مثلی،

قـصلته الأیام بوحشٍ .

یتقمص جنس الأشباح ویبكی .

ماذا یفعل للموتى

حین یجوبون طریق الجبانات

ویختبرون حضور الأحیاء .

ماذا یفعل شیخ الأشباح

لموتى یحتفلون بأخبار بقایاهم

فی لیل الوهده.

 

آزمایش

كسی چون من چه كند

كه روزگار غدارانه گردن‌اش را زده

و بر تن كرده،

تن‌پوشی از جنس اشباح

و گریه می‌كند.

برای مردگان چه كند

آن گاه كه راه گورستان ها را طی می‌كنند

و حضور زندگان را وارسی.

پیر اشباح چه كند

برای مردگانی كه در شب ورطه

اخبار زندگان را جشن می‌گیرند.

 

معاً ...

من السهو ..

جاءَنی الكناری وكنتُ فی حلم

 رأیتُ فی أحداق الكناری ..

وكنتِ هناك

ذائبة كالرؤیا

مهموسة كالحب

قلتُ: (ماذا ترید؟)

قال: (أخرجْ من حلمك)

خرجتُ

فوجدتُ نفسی فی حلمٍ آخرْ

وفی بهجةِ السَهوِ

كركر الكناری وفتح أحداقه لی

كنتِ هناك .. وكنتُ .

سهونا معاً ..

ذُبنا معاً فی قلب الحبْ .!

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

باهم...

میانه‌ی شب...

در رؤیا بودم كه قناری آمد كنارم

در چشمان‌اش نگریستم

تو آن‌جا بودی

محو چون رؤیا

شیدا چون عشق

گفتم: (چه می‌خواهی؟)

گفت: (از رؤیای‌ات بیرون آی)

بیرون آمدم

پس خویشتن را میانه‌ی رؤیایی دیگر یافتم

و قناری، در شكوه شبانه قهقه‌ای سر داد

و چشمان‌اش را برای‌ام گشود

تو آن‌جا بودی ... بودیم شبانه باهم

و در قلب عشق محو شدیم باهم.

 

ولااموت ..

أنتِ فضیحتی

ولا أستطیع أن أخفیك

كالجرح النازف

وأنت دمی

كیف أخفیك ؟

كالبحر الغاضب

وأنت موجی

كیف أخفیك ؟

كالفرس الجامح

وأنت صَهْلی

كیف أخفیك ؟

كالخفق الخائف فی قلبی

كیف أخفیك ...ولا أموت ؟!

 

و نمیرم ..

رسوای‌ام می‌كنی

و مرا توان آن نیست

چون زخم خونریز پنهان‌ات كنم

كه تو خون منی.

چگونه چون آشفته دریایی پنهان‌ات كنم؟

و تو خیزاب منی

چگونه چون اسبی چموش پنهان‌ات كنم؟

و تو شیهه‌ی منی

چگونه چون ضربانی لرزان در قلب‌ام پنهان‌ات كنم؟

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

چگونه پنهان‌ات كنم... و نمیرم ؟!

سیدة القلب

یا سیدة قلبی

تأمَّلی جیداً بأعذاری

لم أحمل فی جیبی مفتاحاً

ولا أفهم فی الاقفال

فقط أعرف أننی أحب ذلك الغصن الناری

الذی یطل من شرفتك

وان خفقة قلبی التالیة

متوقفة على ابتسامة تلك الوردة

المتعلقة فی أعلى الغصن

هناك حیث تقفین

وبالتحدید ..

تلك الوردة التی تجاور صدرك

من ناحیة الیسار

 

بانوی قلب

بانوی قلب‌ام

نیك به پوزش‌های‌ام بیندیش

كلیدی در جیب ندارم

و معنای قفل‌ها را نمی‌فهمم

تنها می‌دانم آن شاخه‌ی آتشین پیدا از ایوان‌ات را دوست می‌دارم

و ضربان بعدی قلب‌ام

كه می‌ایستد با تبسم آن گل ِ آویزان بلندترین شاخه

هنگامی كه آن‌جا می‌ایستی

دقیقا ً. . .

آن گل ،سمت چپ سینه‌ات خواهد بود