داداش!یکی دوتا کتاب بهم میدی؟

نمیدانم کی نصیحتش کرده بود که یک دفعه عاشق کتابخوانی شده بود.

گفتم هرکدوم از کتابا رو که خوشت میاد بردار.رفت جلوی کتابخانه من و یکی دوتا کتاب نسبتا قطور برداشت.اما به سن و سالش نمی خورد.تشکر کرد و رفت بیرون.

میدونستم به دردش نمی خوردو آنها را بر می گرداند.چند دقیقه بعد بلند شدم، و با اشتیاق دو سه تا کتاب که به سنش می خوردرا جدا کردم و برایش بردم.توی اتاقش نبود...دیدم توی آشپزخانه است، کتابها را گذاشته روی صندلی و رفته روی کتابها تا برسد به ظرف شکلات خوری!